تلخ ترین قسمت زندگی اونجاست
که آدم به خودش میگه
"چی فکر میکردمو چی شد"
نمیبخشم تورو تا زنده هستم به روی دل همه درها رو بستم
ببین عشقت به حال من چه ها کرد چه آروم در درون خود شکستم
نمیبخشم تورو ، تنها تو بودی همه عشقم ، تمام خواهش من
نمیبخشم تورو از من ربودی همه قلبم ، همه آرامشه من
برو از پیش من ، نگو چه کردم نگو روزی دوباره برمیگردم
برو شکستم بوده گناهت برو که دیگه نیستم چشم به راهت
نمیبخشم تورو برای قلبی که شبها تا سحر به پای تو سوخت
نمیخبشم تورو برای چشمی که منتظر به این پنجره ها دوخت
اگر بغضم رو میبینی برای اولین بار اگر اشکم رو میبینی برای اولین بار
شکستم رو ببین ترسی ندارم که هست این آخرین ساعات دیدار
موهام تراشیده شدن...ازم خجالت نکشی... دارم میام ببینمت با این لباس ارتشی... روزای سختمون گذشت،۲ساله این روزو میخوام... تو تک تکه ثانیه هام بوی تو میده لحظه هام.. چقد شلوغه کوچتون...اون کیه میخنده باهات؟؟!!!۱ چرا اسمتو میگه؟چه نسبتی داره باهات؟؟ اون کیه دست دادی باهاش؟حرف منو بهش نزن... چقد عوض شدی گلم....راستی چقد میاین به هم.....
چه میکنی با نامردی مردمان ...
من هم ...
اگر بگذارند ...
دارم خرده های دلم را ...
چسب میزنم ...
راستی این دل ...
دل می شود ؟
دل کم طاقت ""
آه …
زمستان چقدر زیباست …!
می پسندم زمستان را که معافم می کند ،
از پنهان کردن دردی که در صدایم میپیچد و اشکی که در نگاهم میچرخد ،....
و به همه می گوییم سرما خورده ام...!
شاید سال ها بعد در گذر جاده ها بی تفاوت ازکنارهم بگذریم
و تو......
آهسته زیر لب بگویی چقدر آن غریبه شبیه خاطراتم بود.......
ایـرادی ندارد . . .
این شبـــــ هارا که من آه میکشـــــم . . .
تو در بغل دیــــگری نفس عمیق بکشـــ تا دیـوانه ترش کنیـــ . . . .
بـی شک " آغوش تو "
هشتمین عجایب دنیاست
واردش که میشوی
زمان بی معنا میشود
هیچ بعدی ندارد
بــی آنکه حسش کنم ...
روحم تازه میشود
تــمام ثروت دنیا را به یک وجبش نخواهم بخشید ...
قلـــــــمرو
بـــــــیا از قلـــــــمروأت دفــــــاع کـن ،
دارند فتحـــــــم می کنند غـــ ـــ ــــم ها …
خوش به حالت که منو یادت نیست ...
خوش به حالت که فراموشت شد ...
خوش به حالت که از این تاریکی ....
یه ستاره سهم آغوشت شد ...
خوش به حالت که دلت آرومه ...
خوش به حالت که پریشون نیستی ...
خوش به حالت که منو یادت نیست ....
خوش به حالت که پشیمون نیستی ....!
یخ کردم ...
ببند در دلت را ...
که به روی همه باز است !!!
یخ کردم ...
اطلاع ثانوی
گِل گرفته ام تا اطلاع ثانوی در قلبم را ،
لطفا کسی نگوید “ دوستم داشته باش ”
این یک قلم جنس را نداریم ... !
تمام شد ...
من تعطیلم !
زیر همه دنیا ...
معلممان میگفت :
زیر کلماتی که نمیدانید خط بکشید
حالا بعد از این همه سال ...
این همه عمر
این همه کتاب ...
به زیر همه دنیا خط میکشم
زنـدگـی
روی زمــیــنــی زنـدگـی مـی کــنــیــم
که خــودش رو " جــــو " گرفته !
تــکـلـیـف آدمـــاش که دیگه مــعــلـومه ....!
درد
راستش را بخــواهی
دیـــگر منتظر آمدن “ تــو ” نیستم …
منتظر “رفتـــن” خودم هستم …
قلبــم پیرزنی هفتاد ساله است !
زانـــوهایش درد میکند …
خنجر
بی حس شده ام…
بی حس شده ام از درد !
از بغــض !
فقط گاهـی …
خـط ِ اشکی …میسـوزانـد صـورتـم را.
اگه تو دیپلم "خیانت" داری...
من دکترای "انتقام" دارم!