دست نوشته ها دل نوشته ها

دست نوشته ها دل نوشته ها

شامل: شعر -حکایت -سروده ها- داستان- عکس و قالبهای زیبا و صدها مطالب گوناگون
دست نوشته ها دل نوشته ها

دست نوشته ها دل نوشته ها

شامل: شعر -حکایت -سروده ها- داستان- عکس و قالبهای زیبا و صدها مطالب گوناگون

سیمین بهبهانی هم پر کشید




دوباره می‌سازمت وطن!
اگر چه با خشت جان خویش
ستون به سقف تو می زنم،
اگر چه با استخوان خویش
دوباره می بویم از تو گُل،
به میل نسل جوان تو
دوباره می شویم از تو خون،
به سیل اشک روان خویش

 
دوباره ، یک روز آشنا،
سیاهی از خانه میرود
به شعر خود رنگ می زنم،
ز آبی آسمان خویش
اگر چه صد ساله مرده ام،
به گور خود خواهم ایستاد
که بردَرَم قلب اهرمن،
ز نعره ی آنچنان خویش


کسی که « عظم رمیم» را
دوباره انشا کند به لطف
چو کوه می بخشدم شکوه ،
به عرصه ی امتحان خویش
اگر چه پیرم ولی هنوز،
مجال تعلیم اگر بُوَد،
جوانی آغاز می کنم
کنار نوباوگان خویش

 
حدیث حب الوطن ز شوق
بدان روش ساز می کنم
که جان شود هر کلام دل،
چو برگشایم دهان خویش
هنوز در سینه آتشی،
بجاست کز تاب شعله اش
گمان ندارم به کاهشی،
ز گرمی دمان خویش
دوباره می بخشی ام توان،
اگر چه شعرم به خون نشست
دوباره می سازمت به جان،
اگر چه بیش از توان خویش

بیا که در غم عشقت مشوشم بی تو


بیا که در غم عشقت مشوشم بی تو



بیا که در غم عشقت مشوشم بی تو   بیا ببین که در این غم چه ناخوشم بی تو

شب از فراق تو می​نالم ای پری رخسار
  چو روز گردد گویی در آتشم بی تو

دمی تو شربت وصلم نداده​ای جانا
  همیشه زهر فراقت همی چشم بی تو

اگر تو با من مسکین چنین کنی جانا
  دو پایم از دو جهان نیز درکشم بی تو

پیام دادم و گفتم بیا خوشم می​دار
  جواب دادی و گفتی که من خوشم بی تو

مـی گـویـنـد


مـی گـویـنـد بـاران کـه بـبـارد

بـوی ِ خـاک بـلـنـد مـی شـود . .

پـس چـرا ایـنـجـا

بـاران کـه مـی بـارد

عـطـر خـاطـ ـره هـا مـی پـیـچـد ؟ . . .




اگرچه از تو هزاران سخن بجا مانده

 

اگرچه از تو هزاران سخن بجا مانده


سکوت بوده هر آنچه زمن بجا مانده


عبور کرده ای و از تنت در این کوچه


هنوز عطر گل یاسمن بجا مانده


چگونه اشک نریزم که بین اینهمه گرگ


فقط ز یوسف من پیرهن بجا مانده


تنم به سردیِ خاکستر و دلم انگار


گدازه ای است که از سوختن بجا مانده


هرآنکه داد شکستم شکستمش ، جز تو


تو آن بتی که خود از بت شکن بجا مانده


اگرچه رفته ای اما تو آن سرافرازی


کزاین مبارزه ی تن به تن بجا مانده



به چه می خندی عزیز !؟

به چه می خندی عزیز !؟

به چه چیز !؟

به شکست دل من... !

یا به پیروزی خویش !؟

به چه می خندی عزیز !؟


به نگاهم که چه مستانه تو را باور کرد !؟


یا به افسونگریِ چشمانت...

که مرا سوخت و خاکستر کرد...!؟

"به چه می خندی تو...؟"

به دل ساده ی من می خندی !؟

که دگر تا به ابد نیز به فکر خود نیست !؟


به جفایت که مرا زیر غرورت له کرد !؟


به چه می خندی عزیز !؟


به هم آغوشی من با غم ها


یا به ...!

پروردگارا

پروردگارا 

             

داده هایت ، نداده هایت و گرفته هایت را شکر می گویم

                            

چون داده هایت نعمت ، نداده هایت حکمت و گرفته هایت امتحان است.

    

 

یادم باشد حرفی نزنم که به کسی بر بخورد


نگاهی نکنم که دل کسی بلرزد


خطی ننویسم که آزار دهد کسی را


که تنها دل من ؛ دل نیست

 

دراین بازار نامردی

 

در این بازاره نامردی به دنبال چه میگردی؟

نمیابی تو هرگز نشان از عشق و جوانمردی

برو بگذر از این بازار.از این مستی و طنازی

اگر چون کوه هم باشی،در این دنیا تو می بازی

آنگاه...

サイコー のデコメ絵文字آنگاه که غرورکسی را له میکنی...サイコー のデコメ絵文字
サイコー のデコメ絵文字آنگاه که کاخ آرزوهای کسی را ویران میکنی...サイコー のデコメ絵文字
サイコー のデコメ絵文字آنگاه که شمع امیدکسی راخاموش میکنی...サイコー のデコメ絵文字
サイコー のデコメ絵文字آنگاه که بنده ای را نادیده می انگاری...サイコー のデコメ絵文字
サイコー のデコメ絵文字آنگاه که حتی گوشت رامیبندی تاصدای خردشدن غرورش サイコー のデコメ絵文字رانشنوی...
サイコー のデコメ絵文字آنگاه که خدارامیبینی وبنده خدا رانادیده میگیری...サイコー のデコメ絵文字

サイコー のデコメ絵文字میخواهم بدانمサイコー のデコメ絵文字

دستانت رابه سوی کدوم آسمان دراز میکنی تابرای خوشبختی خودت دعاکنی؟؟؟؟
jomlax-love (7)