اعمال مشترک:
۱) غسل کردن که بهتر است مقارن غروب آفتاب غسل کرده و نماز عشا با غسل خوانده شود.در این شبهای مبارک، اعمال زیر نیز سفارش شده است:
اعمال شب نوزدهم:
۱) صد مرتبه گفته شود: "اَستَغفُرِاللهَ رَبی وَ اَتوبُ اِلَیه"اعمال شب بیست و یکم:
۱) خواندن دعای جوشنکبیراعمال شب بیست و سوم:
۱) خواندن سورههای مبارک عنکبوت، روم و دخان
شب قدر است و نومیدی ندارد
کسی از بارگاه باری امشب
فروغ رحمت و نور امید است
به هر جانب که رو می آری امشب
.
.
.
یا غافر الخطایا،
عمری به گرداب گناه، ذلت اندوختیم
ما را به لطف چشم پوشی، عزت ببخش
.
.
.
در زندگی برای رسیدن از خود به خدا یک خط راست و کوتاه لازم است ؛
نامش صراط مستقیم !
ای مهربان ، ایاک نعبد و ایاک نستعین …
.
.
.
امشب رحمت دوست جاریست
مانند رود
نه
مانند باران
اگر دلتان لرزید
بغضتان ترکید
کسی اینجا
محتاج دعاست
.
.
.
چون نامه جرم ما به هم پیچیدند
بردند به دیوان عمل سنجیدند
بیش از همگان گناه ما بود، ولی
ما را به محبت علی علیه السلام بخشیدند
.
در "ترجمان القرآن جرجانی" شب قدر، شب اندازه کردن کارها ذکر شده است. صاحب " کشاف اصطلاحات الفنون" گوید: شب قدر، شبی است با عزت و شرف که هر که در آن طاعت کند عزیز و مشرف گردد.
در "التفهیم بیرونی" آمده است:
و اندر ماه رمضان لیلة القدر است، آنک جلالت او را به دهه پسین جویند و نیز گفتند به طاقهای این دهه.
لیلة القدر شبی مهم و سرنوشت ساز است. شب نزول رحمت و برکات الهی و تعیین سرنوشت ابدی انسانهاست. در خصوص اهمیت این شب گفتنی است که از صدر اسلام و از عهد رسول اکرم حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله رسم بر آن بوده است که شبهای قدر را "احیا" بگیرند و تا سپیدهدم به آداب مخصوص آن از جمله دعا و نماز و استغفار بپردازند. در فضیلت شب قدر آمده است شبی بهتر از هزار ماه است: "لیلة القدر خیر من الف شهر."
و به احتمال قوی این شب ارجمند یکی از شبهای نوزدهم، بیست و یکم و بیست و سوم ماه مبارک رمضان میباشد.
در آیه نخست سوره مبارکه "قدر" نیز تصریح شده است به آن که قرآن کریم در شب قدر نازل شده است: " انا انزلناه فی لیلة القدر. "
در "تفسیر ابوالفتح رازی" پیرامون شب قدر آمده است:
شب تقدیر است و فصل احکام و تقدیر قضایا آنچه خواهد بودن در سال از آجال و ارزاق و اقسام همه در این شب کنند و گفتند قوله "فی لیلة مبارکه " هم این شب است.
شب قدر هم مانند بسیاری از مضامین والای دینی از منظر نظر شاعران ما دور نمانده است. شبی که در ادبیات ما از روشنترین پنجرههای معنویت و عرفان به آن نظر شده است. همیشه نگاه به شب قدر، نگاه به شبی بوده است که انسان در وسعت بی کرانهاش میتواند به شنایی جانانه بپردازد و از هر چه سیاهی و تباهی است به درآید و برای سال آتی و سالهای آینده رهتوشههایی مبارک و الهی برگیرد. به راستی در ساحت هیچ ادبیاتی چون ادبیات فاخر این سرزمین نمیتوان این همه نازک خیالیهای جانانه و وجدانگیز را از مفاهیم دینی سراغ گرفت. شاعران و ادیبان ما آنگاه که با همه وجود اشراقی خود به فهم قدر توفیق مییافتند و از خدای قدر برای برون شدن از وهم و حضور در فهم قدر و مراتب آن توفیق طلب میکردند به تبیین ذوقی این مفهوم والای دینی میپرداختند:
منوچهری دامغانی:
با رنگ و نگار جنت العدنی با نور و ضیاء لیلة القدری
شیخ اجل سعدی شیرازی:
تو را قدر اگر کس نداند چه غم شب قدر را میندانند هم
خواجه حافظ شیرازی:
شب قدر است و طی شد نامه هجر سلام فیه حتی مطلع الفجر
دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند واندر آن ظلمت شب، آب حیاتم دادند
چه مبارک سحری بود و چه فرخنده شبی آن شب قدر که این تازه براتم دادند
عارفان درباره شب قدر گفتهاند که این شب، شبی است که سالکان را به تجلی خانه خاص مشرف میگرداند تا بدان تجلی قدر و مرتبه خود را نسبت با محبوب بشناسند و آن وقت، ابتدای وصول سالک باشد؛ یعنی جمع و مقام اهل کمال در معرفت:
در شب قدر، قدر خود را دان روز در معرفت سخن میران
منبع: سایت باشگاه اندیشه، علیرضا باوندیان .
آن شب قدری که گویند اهل خلوت امشب است
یا رب این تاثیر دولت در کدامین کوکب است
تا به گیسوی تو دست ناسزایان کم رسد
هر دلی از حلقهای در ذکر یا رب یا رب است
کشته چاه زنخدان توام کز هر طرف
صد هزارش گردن جان زیر طوق غبغب است
شهسوار من که مه آیینهدار روی اوست
تاج خورشید بلندش خاک نعل مرکب است
عکس خوی بر عارضش بین کآفتاب گرم رو
در هوای آن عرق تا هست هر روزش تب است
من نخواهم کرد ترک لعل یار و جام می
زاهدان معذور داریدم که اینم مذهب است
اندر آن ساعت که بر پشت صبا بندند زین
با سلیمان چون برانم من که مورم مرکب است
آن که ناوک بر دل من زیر چشمی میزند
قوت جان حافظش در خنده زیر لب است
آب حیوانش ز منقار بلاغت میچکد
زاغ کلک من به نام ایزد چه عالی مشرب است
"حنیف مزروعی"
شب قدر است امشب مست مستم ای خدا با تو
شدم تا مست دانستم که هستم ای خدا با تو
در این خلوت تو من یا من تو، انصاف از تو میخواهم
تو با من مست یا من مست هستم ای خدا با تو
مخواه از من که هرگز راه عقل و عافیت پویم
که من دیوانه از روز الستم ای خدا با تو
دویدم سالها اما به دور افتادم از کویت
چو افتادم ز پا در خود نشستم ای خدا با تو
سر از خاک زمین تا برگرفتم عشق ورزیدم
ولی آزاد از هر بند و بستم ای خدا با تو
تو هر جا جلوه کردی من تو را دیدم پرستیدم
به هر صورت جمالی میپرستم ای خدا با تو
محمد خلیل مذنب (جمالی)
شب قدر است بیا قدر بدانیم
کمی
خانه دل ز
گناهان بتکانیم کمی
شعله افتاده به ملک دلم از فرط
گناه
دوست را از دل
این شعله بخوانیم کمی
روح را صیقل آیینه دهیم از دل و
جان
آه را تا ملکوتش
برسانیم کمی
عهد بستیم و شکستیم بسی کاش! که
ما
بر سر عهد وفادار بمانیم
کمی
پوشه از بار گناهان شده پر حجم
بیا
رمضان است به
آتش بکشانیم کمی
نگذاریم زبانه بکشد
دوزخمان
بنشینیم
و به اشکش بنشانیم کمی
بنشانیم نهالی به امید
ثمری
چشمه
از چشم به پایش بدوانیم کمی
و ارادت بنماییم و بگوییم "
الغوث "
ناله را
تا به فلک باز رسانیم کمی
"امیر علی مصدق "
بگذار تا بمیرم در این شب الهی
ورنه دوباره آرم رو روی روسیاهی
چون رو کنم به توبه، سازم نوا و ندبه
چندان که باز گردم گیرم ره تباهی
چون رو کنم به احیاء، دل زنده گردم اما
دل مرده میشوم باز با غمزه گناهی
گرچه به ماه غفران بسته است دست شیطان
بدتر بود ز ابلیس این نفس گاه گاهی
ای کاش تا توانم بر عهد خود بمانم
شرمندهام ز مهدی وز درگهت الهی
تا در کفت اسیرم قرآن به سر بگیرم
چون بگذرم ز قرآن اُفتم به کوره راهی
من بندگی نکردم با خویش خدعه کردم
ترسم که عاقبت هم اُفتم به قعر چاهی
با اینکه بد سرشتم با توست سرنوشتم
دانم که در به رویم وا میکنی به آهی
ای نازنین نگارا تغییر ده قضا را
گر تو نمیپسندی تقدیر کن نگاهی
دل را تو میکشانی بر عرش میکشانی
بال ملک کنی پهن از مهر روسیاهی
دل را بخر چنان حُر تا آیم از میان بُر
بی عجب و بی تکبّر از راه خیمه گاهی
امشب به عشق حیدر ما را ببخش یکسر
جان حسین و زینب بر ما بده پناهی
آخر به بیت زینب بیمار دارم امشب
از ما مگیر او را جان حسن الهی
در این شب جدایی در کوی آشنایی
هستم چنان گدایی در کوی پادشاهی
ای خدا ملاقاتت نور دیده میخواهد
نیمه شب مناجاتت دل بریده میخواهد
ای صفای نجوایم وی یگانه مولایم
التجای کوی تو اشک دیده میخواهد
دانه دانه اشکم بین شبنم سرشکم بین
این دل سیه، وصلت در سپیده میخواهد
ای بهار فرجامم منکه خارم و خامم
گلشن بهارت را گل رسیده میخواهد
شیعه با مناجاتش منتهای حاجاتش
آبیاری سرخ یاس چیده میخواهد
روح زندگی زهراست جاودانگی زهراست
این دلم دو عالم را زین عقیده میخواهد
راز دل نیاز عشق خواندن نماز عشق
حالتی مشابه با آن شهیده میخواهد
هر غم و بلایش را میخرم به جان اما
درک روضههایش را غم کشیده میخواهد
ای خدا قبولم کن شیعه بتولم کن
امتحان عشقت را برگزیده میخواهد
با ابوتراب امشب میکنم نوا یارب
عبد خسته زینب سر بریده میخواهد
ای امید افطارم وی نوید اسحارم
طلعت رشیدت را دل ندیده میخواهد
ای خدا طالب کلام توأم تشنهام تشنه سلام توأم
تو همه حاجت و جواب منی بر طرف ساز هر حجاب منی
تو سزاوار سجده عشقی تو حواله کننده رزقی
چاره ساز قلوب پُر آهی راه ساز هر آنچه گمراهی
تو کرامت کننده فضلی در فضیلت دو دست پر بذلی
تو کریمی تو ناصری تو حلیم تو حکیمی تو قادری تو علیم
تو عزیزی تو مؤمنی تو مجید تو ودودی تو مبدعی تو معید
تو حبیبی تو خالقی تو مجیب تو حسیبی تو رازقی تو رقیب
تو جلیلی تو بارئی تو جمیل تو وکیلی تو صاحبی تو کفیل
تو مفتح تو مقتدر تو کبیر تو مفرّج تو منتقم تو مجیر
تو گشاینده گرههایی تو زداینده غم مایی
تو به ما لطف هل اتی کردی ختم پیغمبران عطا کردی
پدری دادهای چنان مولا مادری دادهای چنان زهرا
تویی آن منعم و تویی ذوالمن تو به ما دادهای حسین و حسن
تو به ما دادهای همه حاجات بانویی همچو عمّه سادات
ای تو داده به شیعه شیون و شین کاشف الکرب دادهای به حسین
دل ما را تو کردهای عاشق آفریدی تو شیعه صادق
تو دل نرم دادهای به رضا خواهری شبه زینب کبری
تو به ما دادهای ولایت را نعمت پاک مرجعیت را
شکر هر نعمتی تو را باید پس چرا مهدی ات نمیآید
قدرت شکر کوه نعمت نیست علت طول عصر غیبت چیست؟
گر گناهان ماست سدّ ظهور ظلمت ما ببر به آیه نور
ای خدا ای فاتح هر مشکلم
وی
همه آرامش جان و دلم
بشنو از دل راز یک بی آبرو
ده
مجال گفتگویم، گفتگو
در شب احیا به تو رو کردهام
خویش را با توبه همسو کردهام
گرچه عمری با گنه بنشستهام
گرچه قلب صاحبم بشکستهام
صبر کن، از کیفر من بر حذر
تا کنم در خویش تجدید نظر
بهر تو خود را مهیا میکنم
توبه را در خویش احیا میکنم
هر که باید رفت چون فرزند نوح
توبه باید، توبه از نوع نصوح
چونکه امشب بامنیبین زیستم
راضی از عمر گذشته نیستم
بر تو عمری بدگمانی داشتم
بهر شیطان آشنائی داشتم
چون بگیرم آینه در دست خویش
فاش بینم، فاش، روی پست خویش
گرچه دل بد کرده تکفیرش مکن
بندهات برگشته تحقیرش مکن
هرکه بر حال خراب خود رسید
پیش از مردن حساب خود رسید
هر که گیرد آینه در پیش رو
کردههای خویش بیند مو به مو
خویش را بیند که خود با خود چه کرد
تا بداند سخت باید توبه کرد
باید از بگذشتهها عبرت گرفت
دست را بر زانوی همت گرفت
حال باید وادی تحلیف رفت
یا علی گفت و سوی تکلیف رفت
سخت باید نفس را بشکست و ماند
عهد و پیمان با شهیدان بست و ماند
همچنان بار شهیدان مبین
مانده انبان یتیمان بر زمین
راه ما راه شهیدان خداست
کیست پرسد ای خدا مهدی کجاست
گرچه دل شرمنده است از روی تو
ای خدا با مهدی آمد سوی تو
نیستم اینک از الطافت خدا
سینهای دارم شبستان خدا
یا حلیم امشب که من سرگشتهام
یا علی گویان سویت بر گشتهام
آری ای دوست مرا داغ عتابم کافی است
به دلم قهر و غضب وقت خطابم کافی است
دیگر از عدل عذابم مکن ای معدن فضل
شعله خجلت ذنبم به عذابم کافی است
مستحق غضب و قهر و عذابم اما
بی محلی تو یارب به جوابم کافی است
آه، رسوا مکنم نزد رئوس الاشهاد
زآنکه شرمندگی روز حسابم کافی است
باورم نیست ز اصحاب شمالم خوانند
پیش اصحاب یمین چشم پر آبم کافی است
خواهی ار از من نالان گذری در صف حشر
پیش چشمان علی ترک عقابم کافی است
شعله نار بر این چهره میفروز که خود
از گنه مانده بر این چهره نقابم کافی است