اگرچه از تو هزاران سخن بجا مانده
سکوت بوده هر آنچه زمن بجا مانده
عبور کرده ای و از تنت در این کوچه
چگونه اشک نریزم که بین اینهمه گرگ
تنم به سردیِ خاکستر و دلم انگار
هرآنکه داد شکستم شکستمش ، جز تو
اگرچه رفته ای اما تو آن سرافرازی
کزاین مبارزه ی تن به تن بجا مانده