-
احمقانه
دوشنبه 18 دیماه سال 1391 15:32
اگر 50 میلیون نفر هم حرف احمقانه ای را تکرار کنند,, آن حرف هنوز احمقانه است!!!!
-
آشتی
دوشنبه 18 دیماه سال 1391 10:46
آشتی سعادت آمیز مهربان و شاد می امد. دل سر از پا نم شناخت و رفت بر سکوی اول طنز ایستاد. غنچه های خنده یکریز بر عناب لبت میشکفت. سرمستی تو در تالار پر تجمل نشاط فرصتی بود که اشکی بیفشانم و به آن شب سیاه,آن شب قهر وجدایی. شنیدن صدای خداحافظی از دهان تو فقط یک وهم بود و دیگر هیچ!!!! مثل عروسک آویخته به ریسمان شعبده باز...
-
ارزانی
یکشنبه 17 دیماه سال 1391 11:53
چه کسی می گوید که گرانی شده است ؟ !دوره ی ارزانی ست ! دل ربودن ارزان ، دل شکستن ارزان دوستی ها ارزان ، دشمنیها ارزان ، چه شرافت ارزان ، تن عریان ارزان آبرو قیمت یک تکه نان و دروغ ازهمه چیز ارزانتر قیمت عشق چقدر کم شده است ! کمتر از آب روان ، و چه تخفیف بزرگی خورده ست قیمت هر انسان ..! نگذار هرکسی با ساز دلت تمرین...
-
لطفا جهت بهتر شدن مطالب نظر بدهید.
شنبه 16 دیماه سال 1391 16:33
لطفا جهت بهتر شدن مطالب نظر بدهید.
-
بوستان سعدی
شنبه 16 دیماه سال 1391 13:26
در سبب نظم کتاب در اقصای گیتی بگشتم بسی بسر بردم ایام با هر کسی تمتع به هر گوش های یافتم ز هر خرمنی خوش های یافتم چو پاکان شیراز، خاکی نهاد ندیدم که رحمت بر این خاک باد تولای مردان این پاک بوم برانگیختم خاطر از شام و روم دریغ آمدم زان همه بوستان تهیدست رفتن سوی دوستان بدل گفتم از مصر قند آورند بر دوستان ارمغانی برند...
-
خرید عشق
شنبه 16 دیماه سال 1391 12:56
برای خرید عشق به بازار سیاه رفتم!! در ابتدای ورودم روی تکه کاغذی خواندم که در غرفه هوسبازان عشق را به حراج گذاشته اند به قیمت نابودی پاک بازان !!!!!!!!!!!!!!!
-
زندگینامه . سینوهه. پزشک فراعنه { نویسنده میکا والتری }
شنبه 16 دیماه سال 1391 00:21
فصل اول دوره کودکی مردی که من او را به نام پدرم می خواندم در شهر طبس یعنی بزرگترین و ز یباترین شهر دنیا، طبیب فقرا بود،و زنی که من وی را مادرمی دانستم زوجه وی به شمار می آم د .این مرد و ز ن ، تا وقتی که سالخورده شدند فرزند نداشتند ولذا مرا به سمت فرزندی خودپذیرفتند .آنها چون ساده بودند گفتند مراخدایان برای آنها...
-
بوستان
جمعه 15 دیماه سال 1391 23:25
سر آغاز به نام خدایی که جان آفرید سخن گفتن اندر زبان آفرید خداوند بخشنده ی دستگیر کریم خطا بخش پوزش پذیر عزیزی که هر کز درش سر بتافت به هر در که شد هیچ عزت نیافت سر پادشاهان گردن فراز به درگاه او بر زمین نیاز نه گردن کشان را بگیرد بفور نه عذرآوران را براند بجور وگر خشم گیرد به کردار زشت چو بازآمدی ماجرا در نوشت دو...