چرخ یک گاری در حسرت واماندن اسب
اسب در حسرت خوابیدن مرد گاریچی
مرد گاریچی در حسرت مرگ
گفته بودم که اگر بوسه دهد توبه کنم
که دگر بار از این خطاها نکنم!
بوسه ای داد و چو برخاست لبش از لب من
توبه کردم که دگر تو به بیجا نکنم!!!!!!!!!!!!
بی خیال تر از همیشه ای ، بی وفاتر از گذشته ای ، با آن دل سنگت مرا تنها گذاشتی و داری میروی…
نه فکر آنکه مرا وابسته کرده ای به خودت ، نه یاد آنکه خاطره ها نمیسوزاند دلت …
و میسوزاند دل من را هر چه خاطره بینمان گذشته ، و عذاب میدهد این دل خسته …
بی خیال تر از همیشه ای ، بی وفاتر از گذشته ای ، با آن دل سنگت مرا تنها گذاشتی و داری میروی…
نه فکر آنکه مرا وابسته کرده ای به خودت ، نه یاد آنکه خاطره ها نمیسوزاند دلت …
و میسوزاند دل من را هر چه خاطره بینمان گذشته ، و عذاب میدهد این دل خسته …