برایم مهمانی گرفته اند...
و من میخواهم بترکانم...
همه ی بغض هایم را...
بی انصاف ببین دونه به دونه ی این اشکا رو واسه تو ریختم واسه تویی که به قول خودت تحمل دیدن حتی یه قطرشو نداشتی
کاش می دانستی چقدر دلم هوای با تو بودن کرده
کاش می دانستی چقدر دلم از این روزهای سرد بی تو بودن گرفته
کاش می دانستی چقدر دلم برای ضرب آهنگ قدمهایت
گرمی نفسهایت ، مهربانی صدایت تنگ شده
کاش می دانستی چقدر دلواپس تو ام
کاش می دانستی چقدر تنهام ، چقدر خسته ام
و چقدر به حضور سبزت محتاجم
و همیشه از خودم می پرسم این همه که من به تو فکر می کنم
تو هم به من فکر می کنی؟
بی تو در خلوت شب ناله میکرد دل من
با هر ترانه که از عشق خواندند گریه میکرد دل من
دیگه تنهاتر از این نمیشه باشم ، میدونی؟
سخته برام از تو جداشم ، میدونی؟
به دلم وعده دادم که چشات ماله منه
بخدا دوست دارم این دیگه حرف آخره ...
تلخ ترین قسمت زندگی اونجاست
که آدم به خودش میگه
"چی فکر میکردمو چی شد"
نمیبخشم تورو تا زنده هستم به روی دل همه درها رو بستم
ببین عشقت به حال من چه ها کرد چه آروم در درون خود شکستم
نمیبخشم تورو ، تنها تو بودی همه عشقم ، تمام خواهش من
نمیبخشم تورو از من ربودی همه قلبم ، همه آرامشه من
برو از پیش من ، نگو چه کردم نگو روزی دوباره برمیگردم
برو شکستم بوده گناهت برو که دیگه نیستم چشم به راهت
نمیبخشم تورو برای قلبی که شبها تا سحر به پای تو سوخت
نمیخبشم تورو برای چشمی که منتظر به این پنجره ها دوخت
اگر بغضم رو میبینی برای اولین بار اگر اشکم رو میبینی برای اولین بار
شکستم رو ببین ترسی ندارم که هست این آخرین ساعات دیدار